عزیزکم،
بی ادب شده
میگوید فلانش در دهان عقد! میگوید"صدف اینقد منو روانی نکن!" میگویم "نمیخوام"
مث این بچه های تخس سه ساله که هرچه بهشان میگویند،اخم میکنند که نمیخوام و ونگ هم نمیزنمد که خیال ادم راحت باشد بچه ند!
میگوید "من فردا میام تهران" میگویم "نه نیا.."
عزیزکم،
تنها شده...وسط این همه آدم.میگوید"حداقل همه چیو نپاش بهم."میگویم "از همه چی متنفرم" با عصبیت میگوید "چرا...چرا متنفری؟"
عزیزکم،
دلش گرفته،از اینجا..از این موجودیت موهوم
عزیزکم،
یک روز عاشق من شد .عاشق نوشتن م. من بعد عاشقش شدم. یک روز تابستانی با حس شرجی شمال در ماشینی که اسم و مدلش یادم نیست اما سیاهی ش یادم است
و کولر گازی ش،
در کلاراباد،آنجا که بازار را تحلیل میکرد و یک هو از سر من گفت و پاهاش و دستهاش و بلندی موهام
عزیزکم،
غصه دارد
میگوید "صدف خانم با اجازه ت من هیچی قبول نمیشم دکتری"
میگویم "فدای سرت .اصن برام مهم نیست"
میگوید "برا من مهمه"
و قرار میگذاریم خیلی درس بخوانیم!
عزیزکم،
من که سرما میخورم، ازم میپرسد خوبی؟ و من بد که باشم،مرا خوب میکند!
عزیزکم،
استامینوفن کدئین است با دوز بالای مهربانی!