رها کردن کسی که خودش را از مردم میبرد ،کار ساده ای ست
اینکه بتوانی خودت را قانع کنی که کسی را باتمام احساسات خوب و دقیق و تمیز نسبت بخودت کنار بزنی
کار منطقی ای ست
منطقی بیخود
منطقی مسخره
منطقی ای که آدم بهش عادت میکند و تمام پایه های حس خوب را میریزد به هم
آنجا که زندگی معنای زنده بودن دارد و معنای معنی داشتن میدهد
آن وقت است که وصل کردن خودت به آدمی که خودش را از آدم ها بریده ،میشود تمام آرامش ت
که بدانی باید بمانی
که چقد لذت بخش است رنج کشیدن و شنیدن
شنیدن مغز یک آدم بریده ی پُر
+چطوری باید به آن آدم گفت مرسی که مرا تسلیم این حس کردی
تسلیم ماندن
تسلیم خواستن
خواستن تمیز
مرسی که همه مرا نخواستند و تو تمام بدیودن هام را تمنا کردی
مرسی
چطوری باید گریه کنم؟!از سر درد
از سر رنج قشنگ
++پُر تر از این هم مگر میتوان بود؟از یک آدم...
اینکه در مهندسی و ریاضیات و فیزیک برای توصیف هرچیزی از حد نهایی آن استفاده میکنیم،شاید جالب است شاید مسخره
یعنی ما کلا فقط با خرابی کار داریم
خوب شد باتری لپ تاپ م خراب شد به خد خودش رسید!!
+من مرجودی هستم به استقامت نوروز!!
از بهاران خبرم نیست!
+دارم فکر میکنم شاید بابام که آمد مامانم را برد بییرون ، میخواسته مادرم را بکشد
آخر همیشه ته عشق،به مرگ میرسد
بعدش ماهم میتوانیم خودمان را بکشیم
یا میتوانم گاز را باز بگذارم که همه باهم بمیریم
اینطوری همه راحت ترند
همه باهم راحت ترند
++ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست!
+++اینکه تو الان داری آنجا گریه میکنی یا بزور تو را خوابانده ند،برا یمن فرق میکند
برای من خیلی فرق میکند
من دلم میخواهد تو فقط روی سینه من گریه کنی
بهت بگویم هیسسس
و تو باز گریه کنی
اینطوری درست است
بهت گفتم "برو بیرون...یه خونه ای...خونه دوستت مثلا...بابابا هم بحث نکن"
نرسیدی
اه
اینطوری نبودن ت مرا میکشد
باید باشی
بعد اگر دلت خواست بمیری
بغل من بمیری
خیلی فرق ممیکند که حالا داری گریه میکنی یا نه..من دارم گریه میکنم.
++++تمام تایپ کردنی هات هم مانده..گفتم بده من...اه
دختره که الان اسمش را یادم نیست جلو در مرا دیده که بیا بریم تریبون آزاد
من دلم میخواست بروم جایی که بتوان حرف زد
اما نه تریبون آزاد
دلم میخواست بروم بگویم کجای تاریخ این مملکت خاطرتان هست که دانشجو اینقدر پست باشد ؟!و شما باید بدانید همین پلی تکنیک جایی بود که علی نصیریان پسرش را با ترس و لرز فرستاد دبیرستان البرز که تنه ش به تنه دانشجوهای پلی تکنیک نخورد برود سیاسی شود
آن روزی که جریانات سیاسی از دانشگاه شروع میشد
نه به دانشگاه تزریق میشد
اسم ش یادم آمد.رضوان.برگشته بمن میگوید سالهاست که در این دانشگاه هیچکسی حرف خودش را نمیزند اما حرف حزب و تشکل ش را میزند
خواستم بگویم
کدام حززززب؟!حزبی که حرف هم دارد !هه
نرفتم
بهش گفتم من بیام اونجا حرف بزنم بگم چی؟بگم وزیر علومو چرا تدیدم بعنوان دانشجو؟یا چی؟بگم چرا اقتصاد مقاومتی معادل دزدیه اما ساکتید؟
دلم فقط میخواست بروم روی میز مطهری کفش پرت کنم
بگویم ما از کسی ک تظاهر به خوب دانستن ما میکند اما نهایتا فقط محافظت در رفتار دارد،بیشتر از نیکسون تنفر داریم
و بگویم
"آقا شما با این حرف های قشنگ!چرا نمردید؟!"
باید میمرد وقتی ترورش کردند و بگویم اعتقاد دارم که این مدل رفتار و اداسازی میتواند عده بزرگی را فریب بدهد و اتفاقا مارا خوب شناخته ند!
ما گوسفندیم آقا
گوسفند ،هم خوب میتواند کفش پرت کند و هم لذت ببرد
و میدویدم میامدم بیرون
یاد احسان می افتادم که روز صبحانه املت گوجه ای ،مرد!
و جنازه ش را داستان کردند
و یادم افتاد
دارم از همین ها فرار میکنم که تو را تهدید کرده ند،ترسیده ای
که چه؟!
مثلا بمن بگویند مانتوت کوتاه ست و ببرندم دم دکان ارشادی شان
بگویم ارزنی از ارزش انسانی بهره ندارند و هارهار بخندم
برویم باهم میدان ونک
لبو بخوریم
روز ماست امروز!
روز دانشجو!
شاید بهتر باشد عده ای بروند بدوند دمبال بعضی های دیگر
چارتا کتابخانه هم آتش بزنند
بعد هم به تناسب نقش شان،سمت بگیرند
ما هم در خیابان مورد هدف گلوله هایشان قرار بگیریم
بمیریم
صبح یک روز صبحانه املتی!
من در آستانه بیست و یک ساله گی
....................شده م!
-مهربون باش دلم خوش باشه
-دل ت به بداخلاقی م خوش باشه الان!
-چشم!
امروز از صبح،من سه بار ،
تو شش بار!!
+زمان خوبی برای اعتراف است!
ادامه بده جان م
هففففت
در زندگی زخم هایی هست که در انزوا روح را مثل خوره میخورد و می تراشد
+مبگویی فقط به تو بگویم
فقط به تو میگویم که فقط به تو میگویم اما میدانی؟
دردم شروع شده
دردم شروع شد
از نبودنت
باز
بهت گفته بودم درد دوست دارم
زر زده بودم
چرند محض!من رنج حتصل از تو را دوست دارم
نه درد بی معنی را
دردی که با الکل بخواهد خوب شود
میدانی؟بک روز تو را عزیزترین م صدا خواهم زد
برات دسته گل م را جلو صورت م خواهم گرفت
برات خواهم خندید
و ناگهان زاری خواهم کرد
برای تو
که شاید روزی از همین روزها
رهایم کنی
که بروم پی کارم
تویی که اینقدر عاشقم هستی
میدانی؟
شاید باید پایان هر عشقی را باهم ببینیم
یا هرروز آغاز کنیم
آنجا که میگویی "از اینکه از موهات آب بچکه بدت میاد صدف"
بگویم "اره خیلی"
++سیمین غانم بجا میخواند
"فریاد اگر از کری خود
وز رشته گیسوی خود
بازم رهاند"