تا آخر مرداد!حالا چه کار کنیم؟!

فرصت مباحثه و گفتگو را در بنگاه زلفی فراهم کنیم که هم خنده باشد،هم آشناشدن، هم احساس قرابت مثلا!شاید مرام و معرفت حتی!!شاید یکی زد روی زانوی آن یکی، گفت "بپخخ..عجب حرفی!!!هاهاها!"مثلا ها! مثلا!

نمیذارن آدم به خواب آرامش دارش برسه!

وگرنه که اگر میخوابیدم،انرژیک بیدار میشدم!نه که بیدارم کنند که چه وقت خواب ست؟!!هی لبخند بزنم!!

به نظر شما چه قدر کارساز است؟!!

نیچه میگوید جمع،آدم را آلوده میکند

نیچه میگوید درد، همان چیزی ست که مرا از کرسی استادی دانشگاه بازل، کرد خانه نشین نویسنده "انسانی، زیادی انسانی"

نیچه میگوید فراق، باعث شد من عشق به مادرم را در خودم پرورش بدهم و یاد بگیرم به دوست داشتن جنس زن تمسک بجویم

نیچه میگوید آدم را که مجبور کنند خلاف طبیعتش زندگی کند، خلاف طبیعتش رفتار میکند

نیچه مُرده

نیچه اگر زنده بود، امروز حرف های بهتری میزد

میتوانست بیاید مرا بردارد ببرد بیرون...باهم پنج شش تا اتوبان را راه برویم

برسیم دم در خانه آنها...

ببینیم او دارد گریه میکند

اشک هاش را پاک کنم، بگویم"ببین!نیچه میگه این، خیلی خوبه!!همین درد...همین خون"

بگویم "ببین!از خونه تا اینجا به نیچه از درد گفتم و اون خندید"

بگویم "ببین! نیچه هیچوقت خودکشی نکرده"

بگویم"ببین! لبخند صورتی"

و بخندم...

اشک هاش بند بیاید

خنده ش ساکت تر باشد

مغزش آرام تر باشد

دستش را بگیرم دوتایی بنشینیم لبه ورودی حیاط

نیچه نگاهمان کند.

به نیچه بگویم "یک تصادف شبانه با موتور ... همان که ساعت دو شب خون از زانوش میریخت و همه ش ریخت روی پله ها...

همان که صدای آب دستشویی همه را بیدار کرد،

همان که درد داشت با هامان حرف میزد

همان وقت،

فردی عزیزم!

همان وقت اگر بودی، میدانستی آدم از کجا تا کجا میتواند برود!"

نیجه سبیل ش را تکان تکان دهد، تیک چشمش راه بیفتد، مدام چشمش را بزند، داد بزند "جنایت!جنایت است"

ش به نیچه بگوید"آنجا که تعاریف از افراد ناقص باشد ، مگر میشود چیزی جز جنایت باشد؟!!

تکامل است!

عین تکامل!"

نیجه نام عشقش را فریاد بزند

درب حیاطشان باز شود، انگار ماشین را جلوش دیده

دوتایی بپریم در استخر آب یخ!

انگار مثلا اولین شب تابستان است

و غرق شویم

و تمام خون با آب ترکیب شود

لبخند بزنیم

لبخند صورتی...

تصادف موتوری!

شب تصادف موتوری، زانوی خونی، پای درد دار...

نیچه

نیچه میگوید "احساس حضور خدایی ورای تمام قدرت ها، قدرتی به آدم میدهد که اگر از احمقانه بودنش بگذریم، هیچ جا نظیرش را نخواهیم یافت!"

+بیایید یک شب تا سحر ،نماز خواندن را تجربه کنیم

برای دردهایمان که هیچوقت به خدا نگفتیم،برای خدا زار بزنیم

بعد بخوابیم روی تخت

به سقف خیره شویم

منتظر نصف شب بمانیم و انجام قول ها!

نمیدانم...نمیدانم...نیمه ی مدت زمان نیمه شب تا سحر، همان نصف شب باشد خوب ست...

آخ!

خانم احمقی به نام کیاشمشکی!

رفته م میگویم" شرط شما سه ترم از چهارترم اول است حالا پایان ترم سوم خیلی وقت است که گذشته!خانم سه ترم از چهار ترم اول من گذشته!"

میگوید "سه تر از چهارترم و نه سه ترم!"

میگویم " خب!

الان سه ترم از هر nترم اولی کذشته!سه ترم اول ، هما سه ترم از چهار ترم اول است!"

میگوید" برو آخر این ترم پس از تایید نمرات بیا!"

نمیفهمد ، نمیفهمد بیانشان بد است!

آقا

بگویید چهار ترم!

سه ترم از چهار ترم چه صیغه ای ست که مردم را گیج میکنید؟!!

نمیفهمد این ترم م را گند زده م!سر امتحان سه واحدی، پنج نمره ننوشته م!

میفهمید؟!؟پنج نمره از مبحثی ننوشته م که روز قبل امتحان مدام داشتم تمرین حل میکردم ازش!

نه که خنگ شده باشم ها...نه...نه...فقط من همیشه بقیه را بزرگتر از خودم کردم که بزرگی خودم تضمین شده باشد!

درگیر زندگی بودم

درگیر درگیری

درگیر خودم

ذهنم

ش

آشفتگی!

+فریبنده زاد و فریبا بمیرد!

++نگران م!نگران!

مرا هزار امید است و هر هزار، تویی!

باشد برای یاد داشت روزهای عزیز مهر نودوسه!

+یا بمان یا که نرو یا نگه ت میدارم!!!

گاهی گمان نمیکنی و ..

میشود!!گاهی بساط عیش،خودش جور میشود!

تو یه حسی که این روزا چه بی اندازه میخوامش!!

تصور کنید یک نفر یک راست بیاید شما را با مفاهیم جدید آشنا کند

مثل استاد احساس و فکر مثلا

استادی که بهتان یاد میدهد براش نا آرام شوید که بعد بتواند آرامتان کند!

آرام کردن از جنس حرف

از جنس بایدتان شدن

از جنس نتوانستن

شب بیداری

چشم بستن

نفس عمیق کشیدن

تصور کنید مهربان ترین دیکتاتور دنیا با بهترین نوع دیکتاتوری عاشقتان باشد

باید احمق باشید اگر ادعای لیبرالیسم شما را گول بزند

وقتی میتوانید خدا باشید

خدای جغرافیای آرام تان!

do

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خیلی دوستش دارم

اگر پسر بودم،همین دیشب از نسترن خواستگاری میکردم از ترس اینکه نکند کسی او را تصاحب کند!!میدانید؟!!!ترس دارم!ترس میداشتم !

حاکمیت قانون در مجامع بین الملل

لابد باید اصل باشد که ش چند روز است نشسته راجع بهش مقاله مینویسد ...

اصلا اصل اکمیت قانون وجود دارد !!

بعد تلویزیون ملی ایران زیرنویس میرود "جناب آقای بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل طی نامه ای در همراهی دولت ایران برای پاسخگویی دولت امریکا به استرداد اموال توقیف شده ملت ایران به دولت امریکا بیان کردند:ما مردمان این پولت از امریکا خواهشمندیم راجع به بازپس دهی اموال موقوفه به مبلغ دو میلیارد دلار ، تمهیدات لازم را مبذول نمایند"

آقای بان کیمون؟!!!

آقای!؟!!

این موج آقای فلان چیست که راه افتاده؟!!بان کیمون خودش ، ترکیب کاملی ست!

در نگارش روزنامه ای نباید آقا وجود داشته باشد از طرفی،

از طرفی

ما که خبر نداریم دومیلیارد دلار چه بوده؟!!

اما اگر بان کیمون نامه نوشته از طرف دولت ایران لابد حق با ما بوده دیگر اما اگر حق با ماست، بانکیمون را نامه نوشته ؟!!

حاکمیت قانون در روابط بین الملل اصلا هست که بخواهد اصل باشد؟!

یا همه حق دارند اما بعضی ها بیشتر!

همه حرف میتوانند بزنند اما بان کیمون ، بهتر!

+عقب مانده های منزجر کننده ای شده ایم!

نظرتان چیست از محل درامد های دولت به جای ریخت به یارانه ها بگذارند جای موقوفات امریکا؟!!

ای بابا...